علمدار جبهه :: حاج حسین خرازی

گاهی اوقات زندگی طوریه که آدم نون امروز را واسه شکم فرداش نمی خواد، اونوقته که رویاهای آدم به تعویق می افته.
گاهی اوقات آدم از سرنوشت، ‌رو دست خوبی می خوره،‌ که فکر می کنه داره تصمیم می گیره.
اونوقته که آدم ادعاهایی می کنه،‌ که تو رو دربایستی انجامش گیر می افته.
گاهی اوقات آدم از آرزوهاش جا می مونه.
گاهی اوقات آدم می خواد بازی کنه، ‌بازیگر می شه.
گاهی اوقات داره می خنده وقتی تو دلش خونه، گاهی گریه می کنه وقتی داره از زور خنده می میره.
گاهی اوقات شوخی شوخی همه چیز جدی می شه.
گاهی اوقات آدم وقتی زیاد می خواد کم می یاره، گاهی وقتی کم می یاره زیاد می خواد.
گاهی اوقات با ترس و لرز بر می گرده به پشت سرش نگاه کنه،‌ می بینه چه شجاعتی.
گاهی اوقات با شجاعت می تونه ترساشو نگاه کنه.
گاهی اوقات آدم به دنبال خوشبختی، ‌زندگی را گم می کنه، گاهی هم با انتظار زندگی را معنا می کنه.
گاهی اوقات آدم برای پیدا کردن یه گنج الکی،‌ گوهر خودشو گم می کنه،‌ گاهی هم گوهر حقیقت را پیدا می کنه.

الهی... با خاطری خسته، دلی به تو بسته، دست از غیر تو شسته، در انتظار رحمتت نشسته ام... میدهی، کریمی... نمیدهی، حکیمی... می خوانی، شاکرم... میرانی، صابرم...

الهی احوالم چنان است که می دانی و اعمالم چنین است که می بینی... نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز...

الهی، مشت خاکی را چه شاید و از او چه بر آید و با او چه باید...؟

دستم بگیر یا ارحم الراحمین...


برچسب‌ها: دل نوشته, وصال جان, رهروان شهدا, عرفه,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 2 آبان 1391 توسط  وصال جان

گفت: شبكه آمریكایی CNN در گزارش خود به مقامات آمریكایی انتقاد كرد كه چرا تاكنون چندین بار نظر خود را درباره هواپیمای بدون سرنشین RQ۱۷۰ تغییر داده اند!
گفتم: حیوونكی ها حق دارند! بدجوری قاطی كرده اند!
گفت: اول گفتند؛ اصلاً در ایران سقوط نكرده و بعد كه معلوم شد در ایران بوده، گفتند نقص فنی پیدا كرده و پس از سقوط تكه تكه شده و بعد كه دیدند سالم است گفتند هواپیما متعلق به ناتو بوده نه آمریكا.
گفتم: شخصی به همسایه اش گفت؛ آن كاسه ای كه قرض گرفته بودی را پس بده! یارو گفت؛ اولاً كه كاسه ات از دستم افتاد و شكست، ثانیاً، كاسه ات را پس داده بودم! ثالثاً اصلاً كاسه ای به من قرض نداده بودی!


برچسب‌ها: پهباد, آمریکا, شبکه خبری,

نوشته شده در تاريخ شنبه 8 مهر 1391 توسط  وصال جان

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،

یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!

خیلی شاكی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف كم میاره، میزنه كنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن كنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه :

والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!...کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!


نتیجه اخلاقی

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند

ببینید کش شلوارشان! به کجا گیر کرده...! 


برچسب‌ها: جالب, طنز, زنگ تفریح,

نوشته شده در تاريخ شنبه 8 مهر 1391 توسط  وصال جان
صفحه قبل 1 صفحه بعد